راز ماندگاری یک نام

(نوشته ای بغض آلود و گلایه آمیز

از روزگاری که با نام بزرگانمان هم مهربان نیستیم!!!

اگر وزیری زنده بود!)

 رضا بردستانی

نویسنده و پژوهشگر


سی و سال از فقدانش می گذرد، خیلی ها بی آن که بدانند کیست دوستش دارند، کم نیستند کسانی که تمام مدّت آشناییشان با نام و آوازه ی او از تمام مدّت فقدانش نیز کمتر است و باز از صمیم دل می ستایندش، چه بسیارند همراهان همیشگی او که به اندازه ی تمام این سی و سه سال غمگین نبودنش هستند، برای نبودنش از نهاد ِغم آلوده آه می کشند و سری به حسرت تکان می دهند که ...

تمام یزد نشینان ِ یزدان اندیش با احترام از او یاد می کنند، برای تمام لحظاتی که عمر خویش صرف آبادانی این دیار کرده ، بزرگش می دارند و کم نیستند کسانی که هر شامگاه پنج شنبه بر تربت او قطره اشکی می فشانند و حمد و سوره ای نثار می کنند.

از عدد و شمار بیرونند کسانی که از سویدای دل خود را مدیون اندیشه هایش می دانند، از دایره ی ذکر و حوصله ی بیان خارج است تعداد کسانی که پایه های آموخته هایشان در سرزمینی ریشه دوانده و بارور گردیده که او مهیّایش نموده است. عنوان دکتر و مهندس و محقّق در اندرون ِ محیط دانش پروری که او بر پا ساخت به وفور یافت می شود و تمامی این نوشته های پی در پی نوید نام و یادی می دهد که تکرار ناشدنی است و ماندگاری ِ آن به سان ِ رازی پوشیده برای همیشه در ذهن آنان که می جویند و نمی یابند دلیل این پایندگی را همیشه می ماند به گونه ای گاه آزار دهنده !!!

هر سال اگر مجالس بر پا کنیم با هزاران مدعو و بهترین ِ خطبا و وعّاظ ، کاری است در خور و شایسته امّا باز بینی این گونه زیستن را باید نصب العین خویش قرار داد و با رمز گشایی از آن به فرزندانمان بیاموزیم که اگر ما این گونه زیستن را یادمان ندادند شما بیاموزید و شیوه ی درست و با صداقت زیستن را از لا به لای افکار و اندیشه ی این بزرگ مردان برباییم و به خوردِ کودکانمان دهیم و الّا کلاهمان پس معرکه است بد جور.

حضرت حجه الاسلام حاج سید علی محمّد وزیری عریضی از سادات خوش نام و نیک سیرت دارالعباده و دارالعلم اکنون که قلم برای نگارش در دست می فشارم سی و سه سال است که بین ما نبودن را تجربه می نماید. آن قدر یادگار از خود بر جای نهاده است که کتاب ها اگر نوشته شود راه به بیراهه نرفت ایم امّا در همین اندازه نیز تا کنون کتابی که جامع و معرّف واقعی این بزرگ مرد دیروزِ یزد، این «کاخ موزه ی کویر سرزمین پارسیان» باشد نگاشته نشده است هرچند کوشش هایی پژوهشگر نام آشنای یزد-حسین مسرّت- بر خود هموار نموده است که به زعم نگارنده و خیلی از کسانِ دیگر نا کافی می نماید و کتاب مشوّش «وزیری اسطوره ی خاطره های ماندگار»که برای منظوری خاص نگاشته شده است و نام و یاد و خاطراتی از مرحوم وزیری بهانه ای بیش نبوده است نیز ای کاش یا نگاشته نمی شد و یا با باز بینی کلّی ، دو باره نویسی می شد در خور نام و یاد این واعظ شهیر.

سؤال این جاست اگر با نام و نشان او می شود بر مسند امور تکیه زد پس با کنکاش در اندیشه ها ی قابل تأمّل او قطع به یقین می توان درس ها گرفت. بگذریم از این که یاد گرفته ایم برای باری به هر جهت و برای جامه ی عمل پوشاندن به خواسته هایی که گاه چندان معقول هم نمی نماید از عکس و نام و نشان این بزرگمرد بهره ها ببریم و دریغ از یک همایش و نشست و کتابتی که خجالت زده روی این آشنا بااهل کتاب و شعر نباشیم. با تمام ارادتی که به مدیریت محترم چهل و چهار ساله ی کتابخانه ی وزیری-حاج محمّد رضا انتظار بقیه الله(انتظاری)-دارم به همان اندازه ی ارادتم گلایه مندم که اگر فرزندان و نوادگان او نکردند که یا نمی دانستند و یا نمی توانستند و شاید نمی خواسته اند(به ترتیب از انتها به ابتدا در درجه ی اهمیت قرار دارد)، شما که به حق برخی فرزند معنوی این واعظ شهیر می دانندتان چرا مهر سکوت بر لب و قلم زدید که هم خوب سخن گفتن را از ایشان به ارث برده اید و هم زیبا نگاشتن را.

دیگران از او بهره ها برده اند هر کدام به فراخور نیازی که داشته اند برخی برای نام ، گروهی برای نان و زرنگتر ها هم برای نام هم برای نان و باید به روان این سید جلیل القدر درود ها فرستاد که آن سان زیسته است که سالیان سال مردمان زیادی در سایه نام و نشان او احسنت ها بشنوند و آفرین ها ببینند و ...

اگر به جای تکیه کردن به نام و خوابیدن درسایه ی شهرت این بزرگمرد ، پرچمدار شیوه ی زیستنش می شدیم اینگونه چشمه سار اخلاقیاتِ بخشی از جامعه به خشک شدن نزدیک نمی شد ، کم نیستند کسانی که بهره ها از خوان گسترده ی او برده اندو محال است بی مزد حرف و کلامی بر سینه ی داغدیده ی کاغذ خاک گرفته بچرخانند که راست می گویند و نیک یادگرفته اند؛ «زندگی خرج دارد، بچه ها از ما توقّعاتی دارند باید ...».

می خواهم با سؤالاتی از این جماعت به غایت زرنگ بند و بساط نگارش را بر دوش خسته افکنده به گوشه ای رفته سر خویش گرفته زبان در کام به بطالت نچرخانم.

اگر این واعظ زنده نام و جاوید یاد این روزها زنده بود چه می کردیدم؟ جرأت چشم در چشم افکندن در حالی که بی رضایتِ او تکیه بر مسندی که نباید می زدیم و زدیم وجود داشت؟گستردگی کتابخانه اش به همین مقدار بود؟وضع و حال گردش اطلاعات در آن مجموعه ی کم نظیر همین اندازه بود؟سنگ نوشته ی چندین صد ساله از بدنه ی مسجد ناپدید می شد؟تعداد نسخه های خطّی موجود در کتابخانه به همین اندازه بود؟مدارس تعلیمات اسلامی تبدیل به مدارس آن چنانی شده بود؟مجالس وعظ و خطابه محل بی خبری و تکرار بود؟

نمی دانم چرا در یکصد سال گذشته هر کدام از بزرگان که میل رفتن به سرشان زد فکری برای راه ِ رفته ی خویش ننمودند؟ چرا به فرزندان خود گوشزد ننمودند که این میراث ماندگار آسان به دست نیامده است؟ چرا هیچ کدام از آن نام ها دیگر تکرار نشد؟حاج شیخ غلامرضا فقیه خراسانی همانقدر بی تکرار ماند که حاج سید علی محمّد وزیری، آیت الله حاج سید محمّد کاظم طباطبایی یزدی (صاحب عروه الوثقی)همان اندازه بی جانشین ماند که حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی(مؤسّس حوزه ی علمیه قم)و از این بی جانشینان بی تکرار کم نیستند . حال که به انتهای این نوشتار رسیده ام ،پیش خود می اندیشم شانس آورده ایم که بازماندگانی از حافظ و مولانا و سعدی داعیه تکیه بر مسند امور سیاسی و اجرایی زدن اگر داشتند به کمتر از ریاست جمهوری رضایت می دادند؟!!!

خدایش بیامرزاد و روح پر فتوح او قرین رحمت به منتهای الهی باد

به بهانه سوّم اردی بهشت ماه جلالی

سی و سومّین سالروز فقدان زنده یاد

مرحوم حاج سیّد علی محمّد وزیری(ره)


http://yazdfarda.com/images/news/actual/?img=22653media2_image_yazd_seyed_alimohammad_vaziri_funeral_01.jpg

توضیح یزدفردا :گوشه اي از مراسم تشييع جنازه مرحوم حجة الاسلام حاج سيد علي محمد وزيري در ميدان اميرچخماق و ابتداي خيابان ا قيام امروزي در ارديبهشت 1356

یزدفردا

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا